خاطرم نیست هوای آنروزهای خرداد ماه هوایی بهاری بود یا گرم و تابستانی، اما دلهای ما مالامال از عطر شکوفههای بهاری بود که تو گرمابخشش بودی. آن روزیهای خردادماه که تو میآمدی و ما چه خوش بودیم از آمدنت. همان روزهایی که یاران دبستانیمان فارق از هر زنده باد و مرده باد و هراس از دردها و آسیبهای چوب الف بر سرشان بازهم یکدیگر را یاد میکردند و دست در دست هم و یک صدا، ایران، آن مرز پرگهر را فریاد میزدند. وقتی تو آمدی جملگی سبز شدیم، اینجا دیگر غریبی و غربت معنا داشت. هرچه بود پنجرههای باز بود و خاطرات تو که پس از رفتنها و رفتنها، به شوق دیدار ما، آمدنت را نوید می دادند. متانت چهره و نجابت چشمانت چقدر دلنشین و جذاب بود . مدتها بود که با متانت و نجابت و صدالبته معرفت غریبه شده بودیم.
میرما، میر دلها، آن روزها که میآمدی روزهای هم دلی بود ، همان روزهایی که سید خندانمان من، تو و تمامی یاران دبستانی را شالی سبز پوشاند. پیشتر ها که تو نبودی نامحرمان و نااهلان در لباس عدالتخواهی و عدالت طلبی ایرانمان را از سیدمان ربوده بودند، و ما دیگر فراموش کرده بودیم که انسانیت، معرفت، متانت و نجابت چه رنگی دارد. اما در آن روزها تو می آمدی تا ایرانمان را از نامحرمان پس بگیری ، و نوید فردای ایرانمان را دهی، با چه غروری به یکدیگر عشق می ورزیدیم و خود را آماده بازپسگیری کشور از آنان میکردیم ، در آن ایام دیگر من و تویی وجود نداشت. هرچه بود ما بود، ایران سبزمان بود و مام میهن.
به خوبی یاد دارم که هر بار با بانوی مهربانت که تا امروز هم مردانه در کنارت ایستاده دست در دست هم میآمدید، زن و مرد ایرانی همدل و همصدا ایرانی بودنشان را فریاد برمیآوردند و با غرور به مام وطن مینازیدند تا دنیا قدرت ایران و ایرانی را ببیند و در مقابل این عزت غرورآفرین سر تعظیم فرو بیاورد. تو میآمدی و ما مست آمدنت قرار میگذاشتیم تا در این نوبت از عاشقیمان، دیگر عشق را ممنوع نکنیم و هرگز برای معشوق آخرین نوای مرا ببوس سر ندهیم. میخواستی خود را وسیله ای برای بازگشت عزت از دست رفتهمان کنی، گفتی میآیی تا دغدغهی کار و نان شب، دغدغه کسانی باشد که مسوولیت میپذیرند.بنا داشتی با دولتی فرهنگ محور بساط فرهنگ دولتی را برچینی.
اما هزاران بار افسوس که آمدنت خواب خوشی بیش نبود. خواب خوشی که بیداریش داغی شد بر دلهایمان. حالا روزی هزار بار میگوییم:
میرما، میر دلها ای کاش نمیآمدی. ای کاش نمیآمدی تا دوباره از دست رفتههایمان را به یاد نیاوریم.
حالا هم از دست رفتههایمان را بیاد میآوردیم و هم حسرت آن خواب خوش داغ دلهایمان را بیش از پیش میکرد.
ای کاش می توانستم برای چند دقیقه باز هم ببینمت، ببینمت تا سر و صورت گریانم را در گریبانت گذارم و با دستانی گره کرده بر شانههایت بکوبم و فریاد برآرم که
میر ما میر دلها چرا آمدی؟
ای کاش نمیامدی. این روزها از آمدن آن روزهایت سخت خون دل میخوریم. خون دل از سیدخندانمان. همان عزیزی که پیشترها ما بزرگش کردیم تا دیگر نیازی، به آمدن تو نباشد. اما او این جایگاه را که با خون یاران دبستانی آن روزگاران بدست آمده بود به نامحرمان تقدیم کرد و آخرش هم گفت: شرمندهام! خون دل از یاران دبستانی. هم کلاسی هایی که تا چوب الف را بر سرشان دیدند، جملگی رفتند و تنهایت گذاشتند.
خون دل میخوریم، زیرا که با خون شهدای راهمان سبزمان، نام تو در قلبها شکفا شد و حیرتا که آن بزرگمرد یاران دبستانی ممنوع الخروجش شد.
میرما، میردلها ای کاش نمیآمدی
ای کاش نمیآمدی تا در نوبت بعدی عاشقی آرشها و گلرخها در بند اسارت مرا ببوس نخوانند.
شاید اگر نمیآمدی سهراب و ندا هم نیامدهبودند و دیگر شهرامی نبود تا نامحرمان خس و خاشاک بخوانندشان و جسم نازنینشان را در زیر چرخهای ماشین عدالتخواهیشان له کنند. اگر نمیآمدی ما نیز پس از ندا، هر روز و هر لحظه منتظر روز ندای دیگر همکلاسی ها نمیشدیم.
اگر نمیامدی جنبشی سر بر نمیاورد و مثل همیشه همه چیز خوب و خرم بود
میرما، میردلها میر حسین نازنین
در آن روزهای دلگرمی، تو میآمدی تا دروازههای ایرانمان را رو به جهانیان باز کنی و امروز ما از خبر باز شدن درب خانهات به روی فرزندانت شاد و مسروریم.
تا ما نیز امروز ندانیم به کجا رسیدهایم.
ای کاش نمیآمدی!!!
مهربانترین دوستی که ۱۰۰۰ سالست خواهرم بوده و من بزرگ شدنش را در مقابل چشمانم ندیدم!
خواهرم
دیروز که با چنین متنی از جانب تو مواجه شدم، لرزه بر تنم افتاد.
در آنجا گفته بودی:
وقتی سرحالم ۱۶ سالم است.
وقتی خستهام ۲۵ ساله هستم.
پرسیدند هماینک چند سال داری؟!!! و تو پاسخ دادی هزار سال!! روی برادرت سیاه. همان برادری که همواره میگفت: بنا دارد تا در گام نخست دوستت باشد. اما برادرت اگر لیاقت داشت، اگر همچو یک دوست میتوانست برایت برادری کند، هر لحظه از سپری شدن عمر هزار سالهات را لمس کرد و میفهمید. حال تو بگو برای این موجود که در مقابل چشمانش ۱۰۰۰ سال را با عمرت سپری کردی و او حتی نفهمید که کی ۲۵ ساله شدی، چه نامی می توان گذاشت.
خاطرت هست ایام گذشته را؟ همان دورانی که تو ۳ و من ۱۵ ساله بودم، همان روزهایی که پدر در این بیمارستان و مادر در آن بیمارستان بود. همان شبهایی که با هم تنها به خانه میآمدیم و تنهایی را با یکدیگر صبح می کردیم تا شبی دیگر. خاطرت باشد در آن ایام هم مدعیان همچون امروز، بودند، آنها بودند ولی ما مثل هزارسال گذشته تنهای تنها بودیم. هر چند این تنهایی باعث میشد تا من در مقابل این امانت شیرین و دوستداشتنی پدر و مادر با انگیزهتر گردم. اما این چه انگیزهای بود که حتی متوجه بزرگ شدنت نشد. چه رسد بر ۱۰۰۰ سالگیت. تو ۱۰۰۰ ساله شدی و برادرت کماکان کودکی خردسال است که جز دغدغه کودکیش هیچ نمیفهمد. روی این کودک خردسال سیاه. هر چند که این کودک خردسال بارها هزارمین زادروزش را با هزاران دوست تنهایی جشن گرفته است.
مهربان خواهر مهربانم، کمی بیشتر طاقت داشته باش تا در هزارمین سال خستگیت، با هزاران خاطره تلخ و شیرین از هزار سال گذشته، از این روزهای طاقتفرسا عبور کنیم. کمی بیشتر از یکماه که هر ثانیهاش هزاران سال است. اما تو طاقت بیار تا من روسیاه و تو هزارساله در کمی بیشتر از یکماه دیگر ۲۷ سالگیت را با آب شدن شمعهای کیکات شادی کنیم. هر چند اینبار نیز بانی شادی تو هستی و من کماکان … !
خواهر هزار سالهام، فراموش نکن که برادر تو با تمام وجودش دوستت دارد!!!!
برادر تو، مسعود
بیست سال است که ۱۸ تیر تبدیل به زجرآورترین روز سال برای خانواده محترم زینالی شده است.
بیست سال قبل و در بحبوحه حوادث کوی دانشگاه، نیروهای امنیتی زنگ خانه این خانواده را به صدا درمیآورند و از سعید (فرزند خانواده) برای ده دقیقه گپ زدن دعوت میکنند تا به جمع آنها در مقابل درب خانهشان حاضر گردد. امروز از آن ماجرا بیست سال گذشته و پدر و مادری که چشمانتظار بودند تا سعیدشان پس از ده دقیقه صحبت بازگردد، کماکان چشم به درب منزل دوختهاند تا بالاخره دقیقه نهم به ده برسد.
بیست سال چشمانتظاری فرزند!!!!!!
هیچ انسانی نمیتواند به معنای واقعی حال این پدر و مادر را درک کند.
بسمه تعالی
جناب دکتر ریاست محترم جمهوری اسلامی
سلام علیکم
ضمن تبریک به مناسبت انتخاب مجدد شما به ریاست قوه مجریه احیه ملت بزرگ ایران برای دومین بار درمراسم تحلیف طبق اصل یکصد وبیست ویکم قانون اساسی درمجلس شورای اسلامی به عنوان
ریاست جمهور سوگند یاد می نمایید که آزادی وحرمت اشخاص و حقوقی را که قانون اساسی برای ملت به رسمیت شناخته است حمایت کنید. شما خوب می دانید که حصر خلاف عقل وشرع و قانون اساسی و خلاف مصالح ملی است، بجاست که به حصر غیرقانونی خاتمه داده و مهندس میرحسین و سرکار خانم دکتر زهرا رهنورد وجناب حجة السلام که درحصر ظالمانه گرفتار شده اند، آزاد گردند.
جناب آقای یاد آورمی شوم که طبق اصل سی وششم قانون اساسی ً!«حکم به مجازات واجراء آن باید تنهاازطریق دادگاه صالحه وبه موجب قانون باشد،کدام دادگاه وبه موجب کدام حکم آقایان محکوم به حصر شده اند! درصورتی که بیش از شش سال از این حصر ظالمانه می گذرد وهیچ مقامی پاسخگونیست وعدم پاسخگویی خود خلاف قانون است وملت بزرگ ایران حق دارند که بدانند به چه استنادی این حصر ظالمانه ادامه دارد وعاملین وآمرین آن چه کسانی هستند.
جناب دکتر مافرض را براین می گذاریم که آقایان در دادگاه صالحه محاکمه ومحکوم شده اند بازهم حصر برخلاف شرع وقانون اساسی است چرا که حصر به مالکیت محصوراست ونفی این قاعده فقهی است که الناس مسلطون علی اموالهم .واین امر باعث ناامنی اقتصادی وامنیت ملی است ودولتی موفق خواهد بود که بتواند امنیت ملی وامنیت اقتصادی را تامین نمایدوطبق اصل۳۲ قانون اساسی: هیچکس را نمی توان دستگیرکرد مگر به حکم وترتیبی که قانون معین میکند.
درصورت بازداشت ،موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتبا "به متهم ابلاغ وتفهیم شود وحد اکثر ظرف مدت بیست وچهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضائی ارسال ومقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد" ،متخلف ازاین اصل طبق قانون مجازات میشود.اگر بخواهیدبه قانون عمل کنید باید بانیان حصر طبق قانون محاکمه ومجازات شوند .
جناب نزدیک به چهار دهه است که نظام مستبد محمدرضا را مورد سرزنش ونکوهش قرار می دهیم از جمله در مراسم تنفیذ ولی متاسفانه کاری که با نخست وزیردوران جنگ وهمسر محترم ایشان سرکار دکتر رهنورد وجناب حجت اسلام والمسلمین جناب صورت گرفت هرگز محمد رضا با دکترمصدق نکرد ،جناب اصل سی وپنجم این حق را به طرفین دعوی داده که خود وکیل انتخاب کنند واین حق از آنها صلب شده است واصل سی ونهم هتک حرمت وحیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر وبازداشت شده را ممنوع کرده است ولی ما شاهد بودیم که در این شش سال گذشته بارها از رسانه های عمومی وتریبون های خاص این عزیزان مورد اهانت قرار گرفته نه تنها با آنها برخورد نکردند بلکه مورد تشویق هم قرار گرفتند،جناب دکتر قانون اساسی رئیس جمهور را مسئول اجرای قانون اساسی شناخته وملت انتظار دارند که لااقل طبق اصل ۱۱۳ قانون اساسی به ناقضین قانون تذکر و اخطار قانونی بدهید.
والسلام
ابراهیم ملکی
۱۳ مراد ۹۶
https://t.me/joinchat/AAAAAEKs8ghNhzAyUC98gQ
✅ یکی از خبرهایی که در هفته گذشته تیتر یک رسانه ها شد، خبر فوت سرکار خانم مریم میرزاخانی بود!
از زمانی که خبر فوت مریم میرزاخانی را شنیدم، فکر می کنم که چرا چنین موج عظیمی از ایرانیان برای در گذشت مریم میرزاخانی به این اندازه منقلب و متاثر شده اند؟
بی شک هر انسان اخلاق مداری در مواجه با این خبر، بدون در نظر گرفتن جایگاه علمی وی متاثر خواهد شد!
✅ اما مگر مریم میرزاخانی کیست؟
مریم میرزاخانی مادریست نمونه برای فرزندش که در نیمه راه زندگی، او را تنها گذاشت و جوانمرگ شد!
مریم میرزاخانی پروفسوری است با استعداد که بهترین جوایز بزرگ خاص رشته خود را در دنیا دریافت کرده!
نکته قابل توجه اینگونه متاثر شدن ما مردم است، مردمی که بعضا ممکن بود اگر چنین اتفاق ناگواری برای خانم میرزاخانی نیافتد، اصلا او را نمی شناختیم!
پس تاثر ما بخاطر مریم میرزاخانی زنده با جایگاه ذکر شده نیست!
✅ ایرانی ها، مردمی مرده پرست!
بعد از انتشار خبر فوت مریم میرزاخانی اکثر روشنفکران و مسوولین در داخل و خارج دست به قلم شده و این خبر را به جامعه جهانی، علی الخصوص ایرانیان تسلیت گفتند.
همچون همیشه، این بار نیز باید اتفاق ناگواری می افتاد تا جامعه ایرانی از خواب بیدار شده و تازه متوجه گردد چه
سرمایه ای داشته، و امروز از وجود چه ثروتی محروم گردیده!
جایزه ای که وی در ریاضیات گرفته کم از جایزه نوبل نبوده و هوشی که وی در امر ریاضیات از آن بهره برده او را در جایگاه یک پروفسور قرار داده است.
حال سوال بسیار مهم از مردم و مسوولین اینست چرا در زمان حیات وی، به این اندازه که امروز از وی یاد می کنند، یاد نکرده است؟
چرا دیروز برایش سمینار و بزرگداشت، ارایه تابعیت ایرانی تا نام نهادن اسم وی بر یک میدان و خیابان پیشنهاد نگردیده؟
البته او اولین قربانی فرهنگ مرده پرستی ما مردم نبوده و قطعا آخری هم نیست.
و تا زمانی که من مردم تصمیم نگیریم که در زنده بودن افراد قدرشان را ارج نهیم، این قصه پر غصه با ماست.
قصه مرده پرستی ما مردم قدر نشناس.
۲ مرداد ۹۶
مسعود مؤیدی
https://t.me/Khatesevome/2269
@khatesevome
۵ پیشنهاد به تا 1400
✍️ مسعود مویدی
قبل از انتخابات، به عناوین مختلف فعالان ی به پیام دادند که در عرصه انتخابات ۹۶ ورود نکن و قهرمان شو!
اما، در عرصه انتخابات ورود کرد و اتفاقا شمع و گل و پروانه دست به دست هم دادند تا معادلات بازی را در آخرین روزها تغییر دهد و با جلب بالاترین میزان رای برای دومین بار راهی پاستور گردد!
تاریخ در دوران ۸ ساله روسای جمهور بعد از انقلاب گواه از آن دارد که تا امروز بجز رهبری، هیچ رییس جمهوری عاقبت بخیر نشده که در جای خود قابل بررسی و تامل است. و با توجه به سابقه روسای جمهور سابق ۵ پیشنهاد به را ضروری می دانم که دست کم، به رای اعتماد مردم لبیک گفته باشد.
۱: وعده رفع حصر
بزرگترین مشکل ما در عرصه جمهوریت نظام، برخورد احساسی در زمان انتخابات و پیگیر نشدن مطالباتی که قبل از انتخابات، رییس جمهور وعده آن را به مردم داده، است. از جمله وعده هایی که در این دوره و در کمپین های تبلیغاتی خود، وعده اش را به مردم داد، رفع حصر در ۲۹ اردیبهشت پای صندوق رای بود!
ظاهرا فراموش کردیم که ۴ سال قبل هم این وعده را به مردم داده بود. به هر روی در این دوره هم وعده قبلی را تکرار کرد و امروز یکی از مهمترین مطالباتی که در میان آحاد مردم وجود دارد، رفع حصر از سران است. این که شورای عالی امنیت ملی، قوه قضائیه یا رهبری دستور حصر را داده باشد، وعده رفع آنرا داده و امید است دستکم هرماه در مقابل دوربین رسانه حاضر و گزارشی از آخرین وضعیت حصر و محصورین تا محقق شدن رفع حصر را به مردم بدهد!
۲: پالایش و جابجایی وزرا در کابینه:
کابینه اول بسیار پرحاشیه و مسن بود. در آن روز اینگونه وزرا پرحاشیه در کابینه توجیه می شد که نیاز به افراد با تجربه در حوزه های مختلف وجود دارد تا ویرانه ای که از نژاد به ارث برده بودند را به حالت اول خود بازگردانند.
هرچند که در طول ۴ سال اعمالی از سر زد که هیچ جای توجیهی نداشت( رونمایی از منشور حقوق شهروندی با پورمحمدی)، یا وعده هایی همچون جابجایی برخی وزرا بعد از انتخابات مجلس که محقق نشد، اما در این دوره، با شعار می بخشیم، ولی فراموش نمی کنیم، مشتاقانه کابینه تازه را به نظاره نشسته ایم تا ببینیم چگونه این پالایش صورت می گیرد.
۳: اقتصادی:
در برخورد با مفاسد اقتصادی، تعیین تکلیف موسسات مالی و بانک های کوچک همچون مدل آمریکا (سال ۲۰۰۸ در امریکا موسسات مالی کوچک تعطیل شد و با این کار ۸۵۰ میلیارد دلار به بانک های بزرگ امریکا یاری شد)، بررسی وضعیت سازمان ها و شرکتهای خصولتی( در اختیار دولت قرار گرفتن برای تعیین تکلیف وضعیت آنها)، تقویت صنایع خودروسازی و پتروشیمی به جای خام فروشی،
وضعیت قیمت واقعی دلار و انتخاب بهترین روش در بالا رفتن شیب قیمت( بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران قیمت واقعی دلار را از ۵۸۰۰ تا ۷۲۰۰ برای سال ۹۶ تخمین زده اند و جملگی معتقد هستند که این بالانس قیمت دلار از طریق تزریق صندوق ذخیره ارزی انجام شده. حال برای مدیریت این وضیعت راهی دشوار در پیش روی دارد که هرچه زودتر و علیرغم نیتی اولیه باید به ان ورود کند) و انتخاب روشی درست برای یارانه ها و هدفمند کردن آنها در جایگاه حقیقی، باید بسیار جدی و بی پروا ورود کند!
۴: فرهنگ
۴ سال اول دولت ، ۴ سالی بود که چون تمامی تخم مرغ ها در سبد ت خارجی ریخته شده بود، اهالی فرهنگ و هنر کاملا غریب ماندند. همان کسانی که علیرغم تمام بدعهدی ها و محقق نشدن وعده هایی که وزرای فرهنگی قولش را داده بودند، تمام قد در این دوره پشت ایستادند. وعده هایی همچون برداشته شدن ممیزی در عرصه فرهنگ که نه تنها محقق نشد بلکه هر روز تنگ تر از گذشته شد، مطبوعات که تفاوت چندانی با دوره های گذشته نکرد، لغو مجوز برگزاری کنسرت و سکوت معنادار وزیر وقت و موارد دیگری که همیشه رقبای معتقد بودند وی در این بخش بسیار ضعیف عمل کرده است. این بخش یعنی فرهنگ بسیار برایشان مبارک و میمون بود زیرا که معتقد بودند در دور بعدی از اهالی فرهنگ و هنر نمی تواند ارای لازم را کسب کند. اما اهالی فرهنگ بار دیگر از حمایت کردند و حالا نوبتی هم باشد نوبت ست تا برادری خود را ثابت کند!
۵: ت خارجه و برجام
تمام هم و غم در ۴ سال اول دولت، رسیدن به برجام بود، اما در کازار انتخابات مشخص شد که پیمان با ۵+۱ نقاط مبهمی دارد که امروز باید پاسخگوی آن باشد. شبهاتی که از ماهها و بلکه سالهای گذشته، دلواپسان تمام وقت خود را صرف ان کردند تا ثابت کنند که تیم مذاکره کننده، نه تنها به توافق مشترک با شعار برد برد نرسیده است بلکه خیانتکار هم هست.
کیفرخواست برایش صادر کردند تا جایی که به مردم توصیه میشد اگر به رای ندهید، ظریف و ظریفیان را دادگاهی خواهند کرد. خدا را شکر که رقبا هرچه کردند به نفع تمام شد، اما شبهات نیز به قوت خود باقی ماند و باید هم رفع شبهه کند و هم برجام ۲ و ۳ و ۴ را در صدر کارهای خود قرار دهد.
شاید یکی از مهمترین تصمیماتی که در دولت دوم باید در صدر امور ت خارجه قرار گیرد، جنگ در سوریه است.
همراهی با ائتلاف جهانی بر علیه داعش و یا همراه با داعش در مقابل ائتلاف جهانی، تصمیمی بسیار مهم و حیاتی ست که اتفاقا در جنگ عراق و افغانستان همراهی با ائتلاف جهانی را تجربه کرده و نتیجه آنرا دیده ایم و قطعا لازم است اینبار نیز تصمیمی عقلانی و با درایت اتخاذ کنیم!
یک توصیه :
آقای حدودا ۷۰٪ قانون اساسی یا تعطیل است و یا معطل. لطفا به جای رونمایی از منشور حقوق شهروندی به تحقق کامل مفاد قانون اساسی فکر کنید!
اصل ۲۷ قانون اساسی یکی از اصولی ست که تعطیل شده و امیدوارم گامی مهم در جهت جمهوریت نظام بردارد!
بدون شک اگر این ۵ مورد را از همان روزهای نخست و بطور کاملا ملموس برای مردم آغاز کند می تواند بعد از پایان دوره ۸ ساله خود، قهرمان ملی شود! البته در صورتی که در بالاترین جایگاه حاکمیتی اتفاق خاصی نیافتد هرچند در هر دو حالت انجام موارد فوق به نفع ست!
مسعود مویدی
16 خرداد 96
برای عبدالرضاخان داوری
✍️✍️✍️ مسعود مویدی
_______________________________
گاهی فکر می کنم عجب دنیای غریبی است، دنیای ت!
عبدالرضا داوری، همبازی ما در ایام تعطیلات تابستان و درس خوان ترین بچه محل دیروز، امروز در جبهه ی مقابل من ایستاده.
خدا پدرش را رحمت کند، از بزرگان محل بود و مورد اطمینان همه همسایگان!
عبدالرضا داوری امروز، برای من همان رضا داوری دیروز است، همان رضا داوری که حتی در بین فوتبال هم از پرداختن به مباحث علوم انسانی دست بردار نبود و گاها حوصله همه را سر می برد!
این دوست و هم بازی دیروز، که امروز به دلیل مطالبی از دیگران به زندان افتاده را آزاد کنید.
جای اندیشه در بند اسارت و چهاردیواری زندان نیست، زیرا که اندیشه زندان شدنی نیست. اندیشه را با اندیشه پاسخ باید داد. از بد حادثه، هم بازی دیروز من به خاطر مطالب دیگران به حبس افتاده!
تمام کسانی که تا امروز حبس و زندان اندیشه را تجربه کردهاند نباید سکوت کنند، زیرا آنها از همه بهتر می دانند جای اندیشه مخالف کجاست!
به امید آزادی اندیشه
13 خرداد96
درباره این سایت